زیبایی نگاه تو در رود جاری است
هرجا که شیخ می رود از زشت عاری است
ای شیخ شاد صحبت اصحاب را متاب
ما را به یمن صحبتت امیدواری است
روزی مباد بی تو مریدان که شب کنند
روزی که بی تو. آه شب ِ زخم کاری است
در روزگار سرد و سیاهی که پیش روست
خورشیدی آنچنان که شکوهی بهاری است
ما را دعا بگوی که بی صنع و لطف تو
کاری اگر کنیم همین گریه زاری است
گفتم که شیخ از غم و جور زمانه گو
گفتا که شیخ خاصیتش بردباری است
96/01/07
شیرین زبانی موزونی است برای شیخ ، به پاس دوستی و همنوردی ها
سعید نجف زاده ۲۴/۰۲/۹۲ کازرون
اولین تجربه ام در ترانه
اشک دریا شد و از مزمزه ماهی فهمید.
زمزمه ریشه زد و کفتر چاهی فهمید.
شب غبار تب و تن جامه ی شرجی آورد
کاغذ از لرزه هذیان پر کاهی فهمید
نا امیدی نفس چلچله ها را پَر داد
لاله وارونه شد و سرد نگاهی فهمید
چشمه از دلهره جوشید، خروشید، تپید
تا به ناچاریِ از صخره دوراهی فهمید
آه ای دختر معصومِ هزاران لبخند
"من اگر گریه کنم باز نخواهی فهمید"
سعید نجف زاده 16/01/91
"" _ من اگر گریه کنم باز نخواهی فهمید – استاد حسن اجتهاد
درباره این سایت