محل تبلیغات شما



زیبایی نگاه تو در رود جاری است
هرجا که شیخ می رود از زشت عاری است

ای شیخ شاد صحبت اصحاب را متاب
ما را به یمن صحبتت امیدواری است

روزی مباد بی تو مریدان که شب کنند
روزی که بی تو. آه شب ِ زخم کاری است

در روزگار سرد و سیاهی که پیش روست
خورشیدی آنچنان که شکوهی بهاری است

ما را دعا بگوی که بی صنع و لطف تو
کاری اگر کنیم همین گریه زاری است

گفتم که شیخ از غم و جور زمانه گو
گفتا که شیخ خاصیتش بردباری است


96/01/07


شیرین زبانی موزونی است برای شیخ ، به پاس دوستی و همنوردی ها 


دوتا كوهيم دو تا كوهيم دو تا كوه

ولي دارم برات هي خرد مي شم

يه  روزي قله اي تو اوج  بودم

 دارم تضعيف ميشم ترد ميشم

 

يه غم انگار يه دشت بي نهايت

يه عشق انگار غرور خردسالي

داره چشمام و مي بنده با گريه

دارم ميرم به سمت خشكسالی

 

قراره سنگ ها رو خونه باشم

قراره كركسآ رو لونه باشم

قراره مثل اينكه بعد بارون

فقط يه بستر رودخونه باشم

 

يه كوه پر شكست امروز داره

سكوت ممتدش كابوس ميشه

همون كوهي كه حرفای تو رو زد

صدا تو صخره هاش محبوس ميشه

 

داره ميميره اما كوه بايد

بميره تا تنش آزاد باشه

بميره خاك شه اونوقت تازه

ميتونه هرجا كه مي خواد باشه

 

سعید نجف زاده ۲۴/۰۲/۹۲ کازرون
اولین تجربه ام در ترانه


اشک دریا شد و از مزمزه  ماهی فهمید.

زمزمه ریشه زد  و کفتر چاهی فهمید.

شب غبار تب و تن جامه ی شرجی آورد

کاغذ از لرزه  هذیان پر کاهی فهمید

نا امیدی نفس چلچله ها را پَر داد

لاله وارونه شد و سرد نگاهی فهمید

چشمه از دلهره جوشید، خروشید، تپید

تا به ناچاریِ از صخره دوراهی فهمید

آه  ای دختر معصومِ هزاران لبخند

"من اگر گریه کنم باز نخواهی فهمید"

سعید نجف زاده     16/01/91


"" _ من اگر گریه کنم  باز نخواهی فهمید – استاد حسن اجتهاد



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گاه نوشته های من... يادداش هاي روزانه من